در این مطلب از سایت ادعیه و اذکار هاروس به دعایی از امام هادی(ع) برای نفرین مظلوم بر ظالم و نفرین کردن شخص ظالم پرداخته ایم. برای نفرین کردن شخص ظالم و ستمگر و زورگو و بی رحم و نفرین مظلوم بر ظالم دعای مجرب عنوان شده را بخوانید که ان شاء الله کارگشا باشد.
دعایی از امام هادی(ع) برای نفرین مظلوم بر ظالم و نفرین کردن شخص ظالم,دعای نفرین شخص ظالم,دعای نفرین فوری مظلوم,دعای نفرین فوری و سریع ظالم,دعای مجرب برای نفرین کردم ظالم,دعای امام هادی برای نفرین ظالم,متن دعای نفرین امام هادی در حق ظالم,دعای سریع الاجابه برای نفرین ظالم,دعای نفرین قوی مظلوم در حق ظالم,طلسم قوی و مجرب برای نفرین,طلسم نفرین ظالم
دعایی از امام هادی(ع) برای نفرین مظلوم بر ظالم و نفرین کردن شخص ظالم
نفرین مظلوم بر ظالم
سید ابنطاووس با سند خود از ابوروح نسابی نقل میکند که گفت:
امام هادی علیهالسلام پس از حمد و ثنای الهی، با این دعا که بعدا میآید، متوکل را نفرین کرد.
سید ابنطاووس میگوید:
من این دعا را از طریق دیگری بدست آوردم، و آن این است که: زرافه دربان متوکل که شیعه بود میگوید:
متوکل، فتح بن خاقان را گرامی میداشت، او بیش از همهی مردم [و امراء]، و فرزندان و خاندانش به او نزدیک بود، متوکل خواست تا موقعیت فتح را به رخ دیگران بکشد، از اینرو [روزی] دستور داد تا همهی وزرا، بزرگان، امراء، فرماندهان، و لشکریان، و عامهی مردم، به بهترین شکل، خود را بیارانید، و در فخرآمیزترین آمادگی و امکانات خود ظاهر شوند، و کسی جز او و فتح بن خاقان سوار نباشد و همه با ترتیب درجات، و موقعیتهای اجتماعی خود، پیاده در جلو ایشان به راه افتند، آن روز، روز بسیار گرم تابستانی بود، از جملهی بزرگان که بیرون آمد امام هادی علیهالسلام بود، امام علیهالسلام، مشقت و رنج بسیار از پیاده بودن و گرمای آن روز دید،
زرافه میگوید:
رو به امام علیهالسلام کردم، و عرض کردم: سرورم! سوگند به خدا بر من گرانست این مشقتها و رنجهایی که از این طاغیان میبینی، و دست حضرت علیهالسلام را گرفتم، و او [با دست خود] بر من تکیه کرد، و فرمود: زرافه! در نزد خدا، ناقهی صالح، از من گرامیتر [، و ارجمندتر] نیست، و پیوسته از حضرت علیهالسلام سؤال کردم، و استفاده بردم، و با او سخن گفتم، تا زمانی که متوکل فرود آمد، و دستور داد تا مردم برگردند، هر یک اسبهای خود را آورده سوار شدند، و به خانههای خود برگشتند، و برای حضرت علیهالسلام نیز استری آوردند، حضرت علیهالسلام سوار شد، و من در خدمت ایشان به منزل برگشتم، امام پیاده شد، و من خداحافظی کردم، و به خانهی خود رفتم، فرزندانم معلمی شیعه داشتند که دانشمند و فاضل بود، عادت من این بود که هنگام غذا، او را هم سر سفره میآوردم،
او آمد، و از هر در سخن گفتیم، و نیز از سوار بودن متوکل و فتح، و پیاده بودن دیگران سخن به میان آمد، و من از رنج امام هادی علیهالسلام، و سخنش که: در نزد خدا، ناقهی صالح، منزلتش از من بیشتر نیست، خبر دادم، معلم که مشغول خوردن غذا بود،
دست کشید، و گفت: تو را به خدا! آیا این سخن را از او شنیدی؟گفتم: سوگند به خدا! شنیدم. گفت: بدان که متوکل بیش از سه روز، در سلطنت خود باقی نمیماند، و به هلاکت میرسد، تو کارهای خود را جمع و جور کن، و اموال خود را در جاهای امن بگذار، و آماده باش که مرگ متوکل، اسباب غارت اموالت نشود. گفتم: از کجا میگویی؟ گفت: آیا داستان صالح و ناقه را در قرآن نخواندهای، که خدای سبحان میفرماید: «پس آن ناقه را پی کردند، و صالح گفت: سه روز در خانههایتان بهرهمند گردید [، و بعد از آن، عذاب الهی فرا خواهد رسید]، این وعدهای است که دروغ نخواهد بود». و ممکن نیست سخن امام علیهالسلام، بیهوده باشد.
زرافه گفت: سوگند به خدا! روز سوم نرسید مگر آنکه منتصر [فرزند متوکل]، به همراه بغا و وصیف، و ترکان، بر متوکل، و فتح بن خاقان حمله کردند، و آنان را کشتند، و آنچنان آنان را تکه تکه کردند که از یکدیگر شناخته نمیشدند، و خدا نعمت و سلطنت متوکل را از بین برد، سپس من به دیدار امام علیهالسلام شتافتم، و از ماجرای خود با معلم آگاهش کردم، امام علیهالسلام فرمود: راست گفته است، چون به تنگ آمدم به دعای دفع ظالم – این گنجینهی موروثی خود از پدران بزرگوارم که از هر دژ و سلاح و سپری نیرومندتر است – مراجعه کردم، و با آن، متوکل را نفرین کردم، و خدا او را به هلاکت رساند.
عرض کردم: سرورم! اگر مصلحت بدانی، آن را به من بیاموز، و او آموخت.برگرفته از سایت دعاسایت